۱۳۹۳ مرداد ۷, سه‌شنبه

حد

کامنتهای آخر رو بخونید درباره پرن و اعتیاد. کمی از تأثیرات اعتیاد به پرن هم نوشتم...



برای شخص من، بدترین نوع مواجهه‌ای که با چند معتاد به پرن (چه خفیف و چه شدید) داشتم، همون مثالیه که زدم: تعریف زیبایی‌شناسی این آدمها تغییر کرده بود. شامل هرچیزی در محیط بیرونی خودشون... 

- اگه من یه لباس رو زیبا میبینم، چون ترکیب رنگی خوبی داره، رفیق معتاد به پرن من اون روی بدن یه دختر سکسی تجسم میکرد و صحنه براش جذاب بود. 
- اگه من یه قطعه موسیقی فرانسوی برام جذابه، به خاطر نوع ریتم یا نوازندگیش یا هرچی، فقط دلم میخواد اون رو بذارم، گیلاس شراب رو بگیرم دستم و از لحظه لذت ببرم (هیچ بعد اروتیکی برای من نداشت. اصلا یادم هم نمیفتاد. اتفاقا برعکس فقط آرامش داشت قضیه) رفیق معتاد به پرن من، اما، درکش از اون موسیقی فقط اینه که بذاریمش و یه سکس خوب داشته باشیم.... 
- یه ست نمکدون و فلفلدون و روغن زیتون و سرکه دارم. به تجربه دیدم رفقای معتاد به پرن من، اون رو شکل آلت مردونه میبینن! برای من که یکی از لذتهای بزرگ زندگیم، بازیهای سکچوال ئه، اوایل کلللی عجیب بود. این آخرین چیزی بود که ممکن بود برام پیش بیاد. فیلم نیمفومانیاک رو دیدین؟ یه تیکه هرچیزی که براش بار سکسی داره رو میخواد حذف کنه. از برجستگیهای گوشه تخت بگیر تا شیر دستشویی تا آینه تا تلفن... حالا اون شدیدشه... اما کم پیش نیومده ببینم که نوع نگاه آدمها به دور و برشون چقدررررر تغییر میکنه. 
برای هر کسی پیش میاد که اجسام و شکلها رو به شکل چیزهای دیگه ببینه. قدیمیترین داستان شاید همون بازی با شکل ابرهاست... من هم میبینم. اما من ممکنه یه شکل برام یادآور برج کج پیزا باشه، در همونقدر زمان و در همون فضا، برای رفیق من ممکنه یادآور آلت مرد باشه. من وقتی یه چیزی رو اشتباه میشنوم، ممکنه بگم «گفتی پشه احمق؟» دوست من میگه «گفتی پرده اعظم؟»... فکر کنم برای خیلیهاتون پیش اومده....
- گستره زیبایی ها برای من و برای رفیق معتاد به پرن (باز هم چه خفیف و چه شدید) متفاوته. واکنشهامون هم همچنین. من اگه زیبایی رو توی صورت، هیکل، چشم، ابرو، صدای خوب، مدل راه رفتن، نوع طرز فکر، سلیقه موسیقی، سلیقه کتاب خوندن و خیلی چیزهای دیگه میبینم، و همشون من رو جذب میکنند، دوست معتاد به پرن من معمولا سلیقه اش محدودتره. باز هم معمولا به چند مورد خاص تر و شدیدتر از من! 
مثال میزنم: من اگه موی سر مرد برام جذابه و مردی که موهای سر سیاه پرپشت داره رو میپسندم، معنیش این نیست که با مرد کچل نمیتونم رابطه عاطفی یا جنسی برقرار کنم و حالش رو نبرم! نه برعکس! اتفاقا تعداد خوبی از آدمیزادهای مهم زندگی من کچل بودن!!! اون آدم رو همه جانبه‌تر دیده‌ام شاید. هم مو اونقدر برام مهم نیست که برای یه فتیشیست هم دنبال چیزهای دیگه‌ای توش گشتم که من رو ارضا کنه... و همیشه یه چیزی هست. در کنارش، شاید شدت تأثیر مو و امثال اون به همون میزان روی من نباشه که مثلا روی یک فتیشیست.  نیازم بهش هم همچنین.
اما معتاد به پرن یا که نه، یک فتیشیست اصلا، که فتیش مو داره، اگه مثلا طرف مقابلش موی مورد علاقه اون رو نداشته باشه، اصلا تحریک هم نمیشه.... یا حتی به میزان خوبی دیگه آدمی رو که توی اون شرایط ذهنیش که بهش فتیش یا اعتیاد داره، نگنجه رو نمیبینه... به طور کلی آدمها رو دو دسته کنه. آدمهایی که واجد شرایطش هستند و در قالب اون زیبایی میگنجند و آدمهایی که نیستند. و آدمهایی که نیستند رو تا حد خوبی دیگه نخواهد دید...
و خب البته اگه شرایط فراهم شه، احتمالا حجم تحریک و ارضا خیلی شدیدتر و قویتره...

{در ضمن این داستان خیلی از بچه‌های بی‌دی‌اس‌امی و فتیشیست هم هست! با چیزی غیر از اون موارد خاص، تحریک نمیشن. بازه تحریک پذیریشون محدود ولی عمیق میشه! با اونها خییییلی تحریک میشن، اما غیر از اون به چشمشون نمیاد انگار! تأثیری نداره روشون... و خب این خیلی از اتنهایی ها رو توضیح میده...}

همه اینها که گفتم، فقط بر اساس تجربه‌های شخصی من بوده و هست. تحقیق نیست. علمی نیست. فقط تجربه است. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر