۱۳۹۱ فروردین ۳۱, پنجشنبه

تو! خود من!

دیالوگ:
- نگار یه چیزی می خوام بگم که زیاد به من مربوط نیست ها... ولی اگه اون طرفت همچین حسهایی [مربوط به بی‌دی‌اس‌ام] رو نداره، نامردی نیست بیدارش کنی؟

جواب کوتاه:
- نه!

جواب بلند:
- روش کار نمی کنم. به قول "طرفـ"ـم، من کسی رو manipulate نمی کنم.
اما این معنیش هم این نیست که قراره دورو باشم. یا به عبارتی صادق نباشم. بی‌دی‌اس‌ام توی ذات منه. تو گوشت و پوست و استخون و مهمتر از همه، تو روحمه... من بخوام یا نخوام، روحیه غالب و دیگرآزار دارم... نیاز به لوس شدن و پرستیده شدن دارم. از وابسته کردن دیگران به خودم و بعدش آزار دادنشون لذت میبرم... این تو ارتباطهای شخصی‌ام از همون لحظه اول تابلوئه... و طرف من هم میفهمه... یعنی هرکسی که تاحالا باهاش رابطه درست کرده‌ام این رو می فهمه... میگم که، دوروئی ندارم.
حالا در چنین موقعیتی، وقت شروع یه رابطه، دوتا انتخاب دارم: یک. خودم رو تغییر بدم، به عبارتی خودم رو سرکوب کنم. چیزی که همیشه دیگران رو ازش منع کردم... بدیش اینه که یک هفته، دو هفته، یک ماه، دو ماه شدنیه... اما این حس چه بخوام و چه بخوام در طولانی مدت سرکوب شدنی نیست! آخرش یه جا بالا می زنه... پرخاشگری، شلختگی، بی تحملی و بی صبری... و در ابعاد فیزیکی، ارضای ناقص جنسی... و اینها کمشه که دارم ذکر می کنم. من می دونم چیه که داره آزارم می ده و مدام سعی می کنم بخشی از وجودم رو نادیده بگیرم و اون هم میفهمه که یه جای کار ایراد داره، اما نمی فهمه کجا... و اگه شانس بیارم و این رابطه طولانی مدت بشه و وسطش از هم نپاشه، حداقلش اینه که یک تعلیق همیشگی و آزاردهنده همراه هر دو نفر خواهد بود...
دو. اینکه راستش رو بگم. کلاً راستگویی رو می پسندم! بله. سخته. خیلی هم سخته! کیه که ندونه؟!!! اما عمیقاً اعتقاد دارم که الزامیه. حالا نمیگم همون اول کار برم صاف تو صورت طرفم بگم «می دونی یا نه؟ می خوام با شلاق سیاهت کنم!!!!!» اما باید با سیاست و آروم آروم و خیلی خیلی منطقی طرفم با من، و با همه من، با تمام ابعاد وجودی من آشنا بشه! در مورد خاص من، حتی اینقدر تحمل نداشتم که نگم چیزی هست که ازش پنهانه!!! بهش گفتم چیزی هست که برام مهمه. خیلی مهم. اما وقت بده که به وقتش بهت بگم... شاید حتی هیچوقت بهت نگم...
اما تو همین مدت کوتاهی که با هم بودیم، عمیقاً من رو لوس می کنه و لذتم رو درک می کنه و از این لذت بیشتر لذت میبره... تو پست قبلی هم گفتم. مردم مریض که نیستن که! وقتی ببینن دارن با کوچکترین چیزها، بهت لذت میدن و تو هم قدرش رو خوب میدونی، مگه آزار دارند که بیشتر مایه نذارن؟؟ و اینها هم اولین قدمهای یه رابطه اس‌ام ئه از دید من: از اینکه کارهای خونه رو کلی کمکم می کنه (تر و تمیز کردن خونه، ظرف شستن، غذا پختن، خرید کردن و غیره) بگیر تا ماساژ و در آغوش کشیدنهای گاه به گاه و "پرستش" همیشگی...
و اینکه باید طوری قدم برداشت که طرفت فکر کنه خودش داره قدمهارو انتخاب می کنه...

یه مثال دیگه:
من همیشه گشنه ام!!! کم می خورم، اما ورد زبونم همیشه اینه که گشنمه. یه شب دوست مورد نظر رو گاز گرفتم!!! در راستای اینکه گشنمه و اینها، گاز گرفتمش! خیلی ملایم، که قدم اول بود... چشمهاش گرد شد. انتظارش رو نداشت مسلماً. دو سه روز بعد، باز بحث گشنگی من بود و بحث به اینجا کشید که یعنی می‌خوای گاز بگیری؟ ناز کردم اینبار (شیطنت زنانه! >:) ) «نـــــه! حیفی!» شبش خودش ازم خواست که گاز بگیرمش! کمی محکمتر، اما باز هم نرم اقدام کردم، اما فکر می کنم گاز گرفتن بخشی از رابطه ما شده باشه و به تدریج بتونم شدت گاز گرفتن رو هم زیاد کنم. هم اون براش جالبه و هم من "نیاز" دارم... نیازی که خیلی طبیعی برطرف میشه... چرا نشه؟!
موازی این ماجرا علاقه‌ام به چنگ گرفتن و ناخن رو تو پوست فرو کردن رو هم نشونش دادم... دوست مشترک و نزدیکی داریم که سنگین سیگار میکشه. شرطیشون کردم که وقتی جلوی من بکشه، آنچنان چنگ میگیرم که جاش حداقل تا سه هفته بدجور زخمه... الان بازوهای این رفیق شفیق تیکه تیکه زخمه!!! دوست پسر من هم که خنگ نیست که! هم علاقه‌ام رو میفهمه/میبینه، هم حس حسادت مردانه‌اش روزی روزگاری گل می کنه (امیدوارم) تا بتونم این محبت رو سر خودش خالی کنم...!

همه اینها به کنار، دوستش دارم!
بی‌دی‌اس‌ام باشه یا نباشه، دوستش دارم!
مهم اینه که هردومون هر روز بیشتر از دیروز برای پایدار موندن این رابطه تلاش کنیم! از دید من بزرگترین دلیل برای ایجاد رابطه دونفره، برقراری آرامش برای طرفینه. روحی، ذهنی، جسمی. و چه آرامشی از این بالاتر که تو، خودت باشی و با همه خودت بودن، درک بشی؟ و چه لذتی بالاتر که برای چنین کسی، از دل مایه بذاری؟ حتی اگه سادیست باشی؟

۱۳۹۱ فروردین ۲۹, سه‌شنبه

جرقه‌هایی از زندگی واقعی...

آموزش دادن کار آسونی نیست. بخصوص وقتی تو رابطه‌ای باشی که طرفت ندونه اس‌ام چیه مثلاً!
یکی از آموزشهای مقدماتی و صد البته لذتبخش اینه که یاد بدی ماساژت بدن!!! کامل. با استفاده از تمامی قابلیتهای دستها، انگشتها، لبها و زبان.

ولی باید یادت باشه که حتی تو چیزی به این سادگی غرور طرفت رو نشکنی. اس‌ام، اگه به شکوندن غرور هم منجر بشه، تو مرحله آموزش نباید باشه! منظورم اینه که تو به عنوان یه سادیست اگه قراره غرور کسی رو هم در حین یک رابطه سادومازوخیسم بشکونی،باید با یک آگاهی واقعی و دوجانبه همراه باشه. نه اینکه نقطه ضعفهای طرفت، یا بلد نبودنهای طرفت رو تو سرش بزنی و اعتماد به نفسش رو ازش بگیری... چیزی که مستحقش نیست...
خلاصه که حس نکنه داری تو سرش می زنی که بلد نیست. و به نوعی انگیزه‌اش رو از تلاش مضاعف از بین ببری.... برعکس باید لذت بردنت رو عمیقاً نشونش بدی که بیشتر و بیشتر و بیشتر برای تو تلاش کنه... برای شاد کردنت، برای به اوج رسوندنت در هر زمینه ای که از دستش برمی‌آد تلاش کنه... 
باید لذت بردنت رو نشونش بدی... 
و یکی از ساده ترین و مؤثرترین این راه مثلاً در زمینه خاص ماساژ اینه که خودت یه ماساژ اساسی طرفت رو بدی! و در فواصل نامنظم (که بهشون عادت نکنه و همیشه تازه و غیرقابل پیشبینی باشی)، برای یادآوری بهش این ماساژهای ناگهانی رو تکرار کنی... (بله! میسترس هم ماساژ می ده! تو اگه خودت بلد نباشی چیکار کنی، چه جوری می خوای انتظار یه خوبش رو از طرفت داشته باشی؟ و در کنارش، این می تونه یکی از شیوه هایی باشه که معبود بودنت رو به رخش بکشی... توانایی هات رو که از سرانگشتهات می ریزه...) 
خلاصه که معجزه می کنه. طرفت آنقدر مدهوش انگشتهای تو می شه که دفعات بعد سعی می کنه تک تک اون حرکات رو به یاد بسپاره و کم کمش برات تکرار کنه... 

خلاصه که این هم از درس ماساژ 101!!!

مسلمه که اینقدر که مکانیکی توضیح می دم نخواهد بود... یک رابطه است، و رابطه بی محبت نمی شه... اون محبتی که تو به پای یارت صرف می کنی و اون عشقی که اون به پای تو میریزه... تعادلی می سازه که شما دوتارو با هم به اوج میرسونه... اکه من اینجوری توضیح می دم، در حد همون الفبای جزئیاتیه که رابطه رو خیلی قویتر می کنه، اگه آدم در جریانشون باشه...

منظور عرضم اینه که تشکر کنید که دارم جزئیات یک رابطه مشترک (که به نظرم حداقل معیارهای سلامت نسبی رو هم داره) رو در اختیارتون می ذارم!!! اینجوری ها! :))

پینوشت: 
یکی از سختترین فعالیتهای زندگیم، اینه که به عزیزی که چیزی از اس‌ام نمی دونه، بگم از دادن اورال سکس متنفرم، درحالی که عاشق دریافتشم و انتظارش رو هم دارم!!! یعنی پررووووو! :)) 
و خب، این هم بخشی از آموزش حساب می کنم و وظیفه دارم که همون اول کار بگم دیگه! سخته خووو!