۱۳۸۹ آبان ۲۲, شنبه

همچنان گاه نوشته

گاهی دنیا و زندگی این قدر توی خودش می پیچه که فقط می خوای سرت را یک سر و گردن بکشی بالاتر و داد بکشی... نعره بزنی تا خالی شی.........که نمی شی. لامصب خالی نمی شی... ه

اون قدر تلخم امروز که بهترین ساب های دنیا هم، بازی کردن باهاشون، مسخره کردنشون، اذیت کردنشون... هیچ کدوم مثل همیشه دل شادم نمی کنه... از اون روزها که خودم تصمیم دارم شاد نباشم.... و دیگر هیچ

سلول بی مرز داریوش، یعنی همینجا. یعنی همین الان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر