۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۶, پنجشنبه

وقتی از سن در روابط خاص حرف میزنیم، از چه حرف میزنیم؟

پیشنوشت: متن من سرشار از طنز و کنایه و شوخی ئه. لحن بی تکلف. لحن غیر آکادمیک. اعداد و ارقام بعضا رو هوا. این رو بیشتر یک گفتگو (مونولوگ بیشتر) غیر جدی درباره یک موضوع جدی ببینید. نه یک خطابه جدی. نه یک مقاله که قراره چاپ بشه. و نه حتی یک منبع برای ارجاع مطالب جدی به اون. این متن فقط یک نظره. آمده ام مهمونی و رفتم بالای منبر و نظر میدم. قراره همدم هم باشیم و یک مبحث طولانی رو از فضای خشک دربیاریم و خوشایند کنیم تا بشه دنبال کرد. و در نوشتار این متن هم قصد همینه. اگه منبع جدی درباره چیزی خواستید، بپرسید، در حد توانم کمک میکنم. یا احتمالا بهتر از من پیدا میشه که کمک کنند.

***

یکشنبه ای که گذشت، خیلی کوتاه (واقعا میشه تو یک ساعت چنین موضوعی رو جمع کرد؟) با جمعی درباره بدعتهای بی دی اس ام توی کانال تلگرام صحبت کردیم. خودم چند وقتیه یه لیست دارم درست میکنم که بر اساس اون ریز ریز بنویسم که بگم... تو بلاگ و تو کانال تلگرام... به لیستم، چند موردی بعد از اون یک ساعت، اضافه شد... مثلا، به نظر من اینکه آدمیزاد باید 18 سالش رو تموم کرده باشه تا درگیر بحث های جنسی بشه یا 21 رو تموم کرده باشه تا بازی کنه، بدیهیه. ولی متوجه شدم برای خیلی ها نیست. و راستش جا خوردم...
بیشتر جا خوردم از اینکه هرچقدر هم سعی کنم و به خودم یادآوری کنم، آخرش جاهایی و چیزهایی هست که یادم میندازه از متن جامعه فاصله دارم. یا حداقل ابعادی از اون رو نادیده گرفتم...

مسئله سن مهمه و روز به روز مهمتر هم میشه، چون روز به روز برخورد روزانه مون با "بچه" ها بیشتر میشه. بچه هایی که بچه نیستن و اطلاعاتشون از ما بیشتر نباشه، کمتر نیست. و قطعا نمیتونیم نادیده بگیریمشون. نمیتونیم از گروه های تلگرام و فیسبوک حذفشون کنیم چون از ما تکنولوژی و سوراخ سنبه هاش رو بهتر بلند و خواستن توانستن ئه و اگه قصد کرده باشن، میان میشینند وسط مجلس، ما رو هم میزنند!!! از سمت بچه ها درخواست برای رابطه میگیریم و نمیدونیم چه جوابی بدیم. سنشون کمتره و وجدانمون میگه نه ولی اطلاعاتشون و عطششون و بعضا حتی تجربه شون از ما بیشتره! سوال دارند و عطش دونستن دارند و ما نمیدونیم چه جوابی مناسب کدوم سن ئه و مسئولیت ما به عنوان رفیق چیه، خانواده که جای خود... مسئله مشکل ساز دیگه هم هواران نظریه ایه که درباره سنهای مختلف وجود داره... 16؟ 18؟ 21؟ چی؟ کجا؟ برای چه کاری...؟
نه. موضوع سن و ورود به دنیای "آدم بزرگها"، قطعا چیزی نیست که بتونیم فراموش کنیم یا حذفش کنیم...

اینبار درباره سن مینوسم. که امیدوارم همونقدر که برای من بدیهیه، برای بقیه هم بدیهی بشه. هم برای بچه های زیر سن آدم بزرگها و هم دیگرانی که با عمر و روح و جسم و آینده اون بچه ها، خواسته یا ناخواسته بازی میکنند.

***

ما هوارتا مرز سنی داریم! سن قانونی (از منظر حقوقی که آدم دیگه از اون به بعد کفیل قانونی برای خودش نخواد و نیاز به اجازه والد یا قیم برای تصمیم گیریهاش نداشته باشه). سن فعالیتهای جنسی (عشقبازی بدون دخول، دیدن پرن و امثال اون). سن سکس و همخوابگی. سن ازدواج....
لینک صفحه های ویکی پدیا از چندتا از این قوانین در جاهای مختلف دنیا: سن فعالیتهای جنسی، سن بلوغ (حقوقی)، سن ازدواج.

هر کدوم اینها تعاریف خودشون رو در کشورها و ایالتهای مختلف دارند که بی تعارف خییییییلی هاشون برمیگردن به ماقبل تاریخ!!! یعنی در عمل و دنیای واقعی نمیشه بهشون تمکین کرد (الان با این کلمات قلنبه، یعنی دارم کلی قانونی حرف میزنم! :)) ) مثلا خیلی جاها سن ازدواج درست و حسابی وجود نداره و قانونا میشه بچه ده-پانزده ساله ازدواج کنه، اما سن همخوابگی وجود داره و میگن میشه ازدواج کرد ولی مثلا تا 16-18 سالگی دخول انجام نشه و براش مجوز لازم باشه. حالا کی میاد این رو چک کنه؟ بابای بچه میاد هرشب کشیک که یهو به بچه من تجاوز نکنی؟ خب بدیهتا نه. و اتفاقی که نباید بیفته، میفته. یا مثلا خیلی از ماها اعتقاد داریم که "بچه" نباید وارد سایت پورنوگرافی بشه. بعد چندتا از همین خود ماها نکردیم این کار رو؟ چند نفرمون قبل از 16 یا هجده هیچ ایده ای نداشتیم از سکس و تفاوت جنسی زن و مرد و پرن و غیره؟ (جوابش میشه احتمالا فقط من که راحت باشید، بخندید! هرکس که در این مورد من رو شنیده، به سر تا پام خندیده!!! خودم هم میخندم راستش!!! کدوم آدم عاقلی در دنیای ارتباطات امروز اینقدر بیغ از آب در میاد؟!!!)
یا حتی ابتدایی تر از این... (توجه! الان یه بهونه میدم دست بچه باز ها!!!) سن قانونی فعالیتهای جنسی توی ژاپن 13 ئه. مبارکشون باشه. نه؟ چی باعث میشه که یه "آدم" در 14 سالگی حق فعالیتهای جنسی رو داشته باشه یه جای دنیا  و کی تعریف میکنه که جای دیگه دنیا آدمیزادی با این سن صلاحیت جسمی و عقلی اش رو نداره؟...

آدم با آدم فرق داره؟ جنسیت با جنسیت فرق داره؟ فعالیت جنسی با فعالیت جنسی فرق داره؟
بله. داره.

موضوع سن به مکان زندگی، به زمان، به جنسیت، به آب و هوا (اقلیم)، به خانواده و شرایط خانوادگی، به میزان دسترسی به اطلاعات آزاد، به فرهنگ، به رژیم غذایی و به هزاران چیز ریز و درشت دیگه ربط داره. یک مثال بسیار کوچیک میزنم. سن سکس به نظرم خیلی به سن بلوغ جسمی آدم ربط داره دیگه... نه؟ مثلا خب شما (احتمالا) ترجیح میدین که با دختری سکس داشته باشین که لااقل یه بار پریود شده باشه دیگه؟ که بدونه بدنش یه فرقهایی میکنه خب مثلا با پسر یا لااقل یه بار به فکر رفته باشه که این خون از کجا میاد... یا نه حتی، از دسستون در رفته و گندی که نباید زده میشده، زده شده و لااقل با قطع شدن پریود میفهمین گند زدین یا نه...!!!!!!!!!!! (الان این حرف زدن من شدیدا بیماره! در جریانم!!!! اینها همش طعنه، کنایه و مجاز ئه و امیدوارم به سر کسی نزنه از این تجربه ها بکنه!!!!!!) خلاصه که سن بلوغ یه ربطهایی به پریود داره مثلا!!!! و همین پریود کلللللی متغیر توش دخیله که تا پنج سال میتونه شروعش رو جا به جا کنه تو یه دختر. داریم درباره دختری حرف میزنیم که مثلا ده سالشه و اولین پریودش رو داره و دختر دیگه ای که پونزده سالگی اولین بار تجربه میکنه. خب این دو دختر بدیهتا نیازهاشون، دیدگاه های ذهنیشون و بلوغ جنسیشون هم با هم متفاوت خواهد بود....
هرچی بیشتر میگذره، این سن پایینتر میاد. زنان قبلا خیلی دیرتر پریودشون شروع میشد و هرچی زمان میگذره، زودتر میشه. (تو صد سال اخیر حول و حوش سه سال سن کمتر شده) هرچی رژیم غذایی بهتر میشه که معمولا همگام ئه با دسترسی به اطلاعات و سواد بیشتر، زنان زودتر پریود میشن. در شهرها زنان زودتر از روستاها پروید میشن. و بگیر برو تا انتها...
[درباره تفاوتهای سنی برای پریود زنان، این منبع جالبی ئه]
خب مثلا وقتی صد سال پیش زنها در چین در 17 سالگی پریود میشدن، به نظرتون سن قانونی سکس میخواستن بذارن هم مثل امروز میذاشتن؟ بدیهتا که نه! یا از اونجایی که شروع پریود با میزان پروتئین و چربی بدن رابطه مستقیم داره،قبلا ها  به جغرافیا و رژیم غذایی شخص به شدت مربوط بود. امروز که خیلی جاها میشه حتی آنلاین هرگونه مواد خوراکی از هرجای دنیا رو سفارش داد تا دم در خونه تحویل بگیری، هنوز هم همونقدر به اقلیم و جغرافیا، مربوطه؟ احتمال بسیار زیاد، نه...

خلاصه اینکه سن متغیره. خیلی هم متغیره.
ولی یه چیزهایی هم متغیر نیست. یعنی زیاد متغیر نیست. از جمله اینکه قانون رو خونه به خونه وضع نمیکنند. یه دونه و برای مملکت وضع میکنن و چیزی میذارن که برای اکثر افراد امن باشه. برای اکثر. و نه همه. و قطعا هر دو انتهای نمودار افرادی که زیر پوشش چتر این قانون قرار میگیرن، ضربه میخورند. نه اینکه فقط اذیت بشن ها، نه. ضربه میخورند. مثال: سن قانونی رو میذارن 18. یه دختری پیدا میشه ده -دوازدگی سالگی آمادگی جسمی و ذهنی فعالیت جنسی رو پیدا میکنه و پونزده سالگی دیگه تمام بدنش میخوااااد! نه هوس و شهوت، بلکه هورمون و زنانگی و جسم و همه چی، طلب میکنه! بعد این بچه تو یه خانواده و محیط شدیدا قانون مداره که بچه رو و نیاز و حسش رو سرکوب میکنن ناخودآگاه. خیلی ساده ضربه میخوره. یا نه، پسری که از بعد جسمی و ذهنی به بلوغ کافی تا بیست و خورده ای سالگیش هم نمیرسه (بعله کاملا از سر خصومت شخصی با جنس مذکر گفتم! یوهاهاااا) بعد این بنده خدا، تمام هم سن و سالهاش از شونزده سالگی سر و گوششون میجنبه! خب اذیت میشه دیگه. و اگه شروع کنه خودش رو مقایسه کنه یا اگه تو دام تحقیر و تمسخر دیگران قرار بگیره، قطعا ضربه میخوره....
از چیزهای دیگه که "تقریبا" متغیر نیست، سن بلوغ ذهنی و دوره های شکل گیری روان انسان ئه. میگم تقریبا، چون هست. شدیدا هم متغیره راستش. ولی ما میدونیم که مثلا سه سال اولیه زندگی، شخصیت آدم رو تا حد خوبی فرم میده... یا کوچکترین چیزی که دیده و شنیده میشه در بازه دو تا پنج سالگی، فارغ از اینکه درک بشه یا نه، میتونه موندگار باشه با آدم.... یا دوره های هفت ساله سن هر آدم خیلی چیزها رو تعیین میکنند... و خب بله. این عددها هم میتونن متغیر باشن که هستن. ولی باز یه چتر کلی تعریف میشه و بر اساس اونها سنهای قانونی و جنسی و حقوقی تعریف میشه...

من تمام اینها رو گفتم که تازه اول برسم به سن فعالیتهای جنسی تا بعد حرف بزنیم دربارۀ بی دی اس ام! شخصا واقعا فکر میکنم که به زودی علم پیشرفت میکنه و قانون مدارها عقلشون میرسه و سن آگاهی جنسی و سن دیدن و سن تجربه کردن و سن عشق بازی و سن سکس و سن فعالیتهای کینکی رو جدا میکنند و قوانینش رو هم جدا. اینکه خوندن شعر کنیزک و خر مولانا یا دیدن پرن یا سکس داشتن یا دید زدن سکس دیگری از نزدیک یا عشق بازی یا بازی های کینکی رو هم رده کنیم و بذاریم کنار هم و بگیم همه با هم فعالیت جنسی محسوب میشن و سنشون فلانه، به طرز ابلهانه ای، بی شعورانه میباشد. تمام!
در دنیای امروز، وصل میشی اینترنت، پونصد درصد تبلیغات بعد جنسی دارن! تو تلویزیون یه خانوم نیمه لخت ممه گنده وایساده میگه بیاین از من سیم ظرفشویی بخرین! بعد به بچه ای که این رو میبینه میخوایم بگیم بچه جان فقط به سیم ظرفشویی فکر کن و هیچی برات سؤال نشه و عمرا به مسائل جنسی میندیش دلبندم؟ میشه آخه؟ تو همون بیلبوردهای ایران میگن خواهر حجابت، شکلات نشی بخورنت! و بچه میره میگه چی چیم رو بخورن آیا؟! تبلیغ ویاگرا هم که گوشه گوشه های صفحات اینترنتی رو مزین کرده :D
بعد بچه ای که در این حد و حدود چشم و گوشش باز میشه رو بذاریم کنار دختر 16 ساله ای که از من بیشتر و آگاه تر آناتومی بدن زن رو میشناسه و تو صفحات تلگرام و فیسبوک و اینستاگرام و هوار جای دیگه تکنیک های مختلف سکس و عشق بازی رو بیان میکنه و "آموزش" میده!؟!!؟؟؟!!!!!
شدنی نیست. و برای همه اینها با هم یک سن ثابت وضع کردن هم منطقی نیست.
ما قطعا نمیتونیم جلوی جریان اطلاعات رو بگیریم. پس باید همزمان باهاش پیش بریم. از هیچی تابو نسازیم، مخفی کاری و حذف و زیرمیزی نداشته باشیم. و با همه چی معقول برخورد کنیم.

معقول چیه؟ من نظرم رو میگم:
معقول اینه که بچه ها سن آگاهی رو حدود ده سالگی داشته باشن! یعنی پدر و مادر و مدرسه خیلی عادی و طبیعی تفاوتهای جسمی زن و مرد رو توضیح بدن و توضیح بدن که بچه ها رو لک لک ها نمیارن! لازم نیست آدم وارد جزئیات بشه. الان دیگه کلی ویدئوی فارسی و انگلیسی هست که میشه به بچه ها نشون داد که خیلی کلی توضیح میدن و باعث میشه بچه ها با آدم اونقدر احساس راحتی بکنند که سوال داشتند بپرسند. و از پدر و مادر و معلم بپرسند، نه کس دیگه... این توضیحات باعث نمیشه که فیلترها روی اطلاعاتی که به بچه میرسه برداشته بشه. فیلترها باید باشه روی تلفن، اینترنت و دستری به اطلاعات آزاد بچه ها. و بالخاص روی روابط بچه ها و دوستی هاشون و کسایی که باهاشون میگرده... سخصا فکر میکنم اطلاعات باید تا پانزده-شانزده سالگی فیلتر بشه. نه به صورت خشن و مستحکم و از سر نگاه بالا به پایین که بچه بره زیر میزی چه ها که نبینه و انجام بده، نه. بلکه کاملا شفاف و باز و منطقی و به زبون خودش باید باشه و میگیم بهش که بله. فیلتر میذاریم تا فلان سن. و برای خودته و ذهن خودته ولی هر سوالی داشتی بیا از خودم بپرس... جوابش با من... و بعد وقتی بچه خودش دیگه به مرحله خوبی از بلوغ ذهنی رسید،  بعد از یک گفتگوی خوب و جدی که ما الان بهت اطمینان داریم، به ذهنت اطمینان داریم و همچنان هم هرچی خواستی بیا و بپرس، فیلترها رو برداریم.
یادمون نره که سنهای نوجوانی اوج طغیان بچه هاست. اگه نتونیم رشته گفتگو رو باهاشون تو این سن نگه داریم، اگه نگیم برای همیشه، حداقل تا زمان خوبی از دستمون رفته....
بچه تو این سن دیگه تقریبا با همه چی مواجه میشه... حمله ور میشه به سایتهای پرن حتی :-) برای دوستهاش تعریف میکنه و میشنوه و میبینه بی دی اس ام رو هم. و خیلی چیزهای کینکی دیگه رو هم. ولی فقط از ورای مثلا اینترنت میبینه. و این خیلی فرق داره با تجربه کردن شخصی. فقط فانتزی میسازه... و به هر حال همین فانتزی سازی هم زمان میبره.سه سال خوبه تا آدم بتونه فانتزیهاش رو (هرچقدر هم وانیلی یا حتی کینکی) به اندازه کافی ببره جلو. تا سن 18 که سن اجازه سکس ئه....  بچه های کینکی خیلی وقتها میگن من میدونم چی میخوام و از همون اول میخوان بپرن رو چیزی که میخوان. راست هم میگن. قطعا میدونن چی میخوان.
موضوع اینه که بدن و ذهن هماهنگ نیستند! ساده!
اگه فرض کنیم که از ده سالگی بچه چیزهایی میدونه، تا هجده سالگی، هشت سال تمام ذهن وقت داشته که خودش رو پرورش بده! خب جسم هم بدیهتا حق داره که شُکه نشه! که وقت بذاره و آروم اروم از پروراندن خودش لذت ببره....
خیلی از بچه هایی که فضای کینکی رو تجربه کردن، میدونن که تقریبا راه برگشت نداره. تو وقتی مزه چیزی میره زیر دهنت، دیدگاهت به دنیا و زاویه دیدت و تعاریفت از لذت تغییر میکنه. درباره هرچیزی همینطوره. فقط بحث سکس نیست. وقتی موسیقی هم میشنوی و لذت میبری، دیگه هیچ موسیقی دیگه ای رو به دید قبل از اون قطعه نگاه نمیکنی و نمیشنوی... جسم و سکس که جای خود دارند....
(اینجا رو نازنین یار نخونه! از سر کرمو بودن! مشکلی هست؟! :D ) از دید من، مهمتر و تأثیر گذارتر از اون، تجربه "اولین" هاست... اولین ابراز علاقه. اولین تماس. اولین معاشقه. اولین سکس. اولین ارضای جسمی. اولین ارضای روحی. اولین رابطه با دوام (بیشتر از یک سال). اولین تجربه ارضای ذهنی با دوام (بیشتر از یک سال).... خیلی از این اولین ها شیرینند چون رابطه هم ارز ئه. چون همسطح ئه. چون من همونقدر نقش دارم چه به ظاهر و سطح و چه در عمق که طرف مقابلم. هیچ نقشی در کار نیست. همه چی رو ئه...
و جسم و ذهن هر دو باید این برابری ها و اکتشاف ها رو تجربه کنند. ذهن هرچقدر هم که جلو رفته باشه، تا حافظه جسمی آدم به پاش نرسه، اون ارضای ذهنی که آدم دنبالشه شکل نمیگیره... و مگه بی دی اس ام و بازیهاش چیزی غیر از آرامش ناشی از ارضای جسمی و ذهنی تؤمان رو دنبال میکنه؟....
و خب فکر کنم منظورم روشنه از "اولین ها"  که فقط یک بار و دو بار نیست. که اگه نگیم هیچ، قطعا خیلی کمند تجربه انسانی ای که با یک بار و دو بار و پنج دقیه و نیم ساعت به تکاملی که سالم باشه، یرسه...
غیر از اون، آدم باید عادی رو تجربه کنه تا کینکی و متفاوت رو درست درک کنه. آدمیزاد اولین هاش و تجربه های بعدی خودش رو همیشه با خودش مقایسه میکنه... برمیگرده به عقب و خودش رو در موقعیت های مختلف میبینه و شناختش از خودش و دنیا رو بهتر میکنه... وقتی آدم از اول "کینکی" رو تجربه کرده باشه، "عادی" اش، متفاوت شکل گرفته. نه که بد باشه. ولی شناختش ناقص ئه. عادی و عادی بودن رو به معنای عادی کلمه، نمیشناسه. یا حداقل درست نمیشناسه. داستان همون ذهن که یه چیز رو میدونه و جسمی که حافظه نداره از این شناخت. و خیلی ازش انرژی خواهد گرفت تا بتونه  به عادی نزدیک بشه... کما اینکه همونطور که گفتم، زاویه دیدش تغییر کرده... یکی از کوچکترین ضررهایی که در این کج و کوله شدن زاویه دید وجود داره اینه که پسفردا که بچه دار شد یا با یه جوان یا نوجوان "عادی" مواجه شد، خیلی براش سخت خواهد بود که درکش کنه و با کفشهای اون راه بره...

اینطوری میشه که در کنار تمام فانتزی سازی ها و آگاهی ها و شناخت ها، سن روابط کینکی رو میذارن بعد از بیست و یک. سه سال تا جسم و ذهن با هم از مرحله عادی، بیان تو دنیای کینک و متفاوت و نامتعارف... دنیای خاص...
و خب یه مسئله دیگه که تو جاهایی از دنیا که بازی های بی دی اس امی قانونی محسوب میشن، در جریانه، اینکه  بین تمام روابط کینکی و نامتعارف (شامل فتیشیسم، تماشاگری جنسی (Voyeurism)، عورت نمایی (Exhibitionism) و قطعا بی دی اس ام و امثال اون)، بخصوص بی دی اس ام مسئله حقوقی و هورمونی هم داره! یعنی دو تا! مسائل به عبارتی! :D
یعنی آدم هجده ساله که هورمونهاش دویست و پنجاه درصد روابطش رو کنترل میکنند، باید به یه ثباتی در روابط شخصیش رسیده باشه (که آدم هجده تا بیست ساله معمولا نرسیده) که بازی های بی دی اس امی از سر هیجان بهش نازل نشده باشند. رفتارهای هیجانی نشون نده و در مقابل اتفاقهای برنامه ریزی نشده، واکنش هیجان زده و تصمیم سراسیمه نگیره... که پسفردا اگه یه بلایی سرش اومد یا سرش آوردند، بهانه "دیوانگی آنی" و "هورمونها زدند بالا نفهمیدم" و امثال اون نیاد وسط.  این یعنی اگه خواستید با یه آدمیزاد زیر بیست و یک، بازی کنید، حواستون باشه که راه درروی جدی برای شکایت علیهتون داره. این بلا سر خیلی ها تو دنیا اومده و فارغ از رضایت اولیه دو طرف، دادگاه ها فردی که با زیر بیست و یک بازی کرده رو بیشتر مجرم میشناسند چون دیوانگی آنی رو کمتر میتونند جلوش دفاع کنند. و اصولا هم معترض های بعد از بازی های بی دی اس ام که کارشون به شکایت و بلا آوردن و بلا سر اومدن کشیده، تا جایی که من دیده ام در محدوده سنی هجده تا بیست و یک، بیشترند. هورمون است دیگر! آدم را کور میکند و خوشحال!!! بعد  خودت و دیگران را کلا با هم به گاو میدهی! (نمردیم و من در بلاگم بد حرف زدم! نچ نچ نچ!)

اینطور!

خلاصه که حواسمان باشد. به کارما هم اعتقاد داشته باشیم حتی اگر به اخلاقیات اعتقاد نداریم. حواسمان به دیگران باشد، تا دیگران هم حواسشان به ما باشد. لازممان میشود گاهی. باور کنید :-)

پینوشت: عطف به پاراگراف اول، خوب شد میخواستم ریز ریز بگم! اگه میخواستم درشت درشت بگم چی میشد! :))

https://telegram.me/ArbabHivaa

https://www.facebook.com/notes/arbab-hivaa/%D9%88%D9%82%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%A8%D8%B7-%D8%AE%D8%A7%D8%B5-%D8%AD%D8%B1%D9%81-%D9%85%DB%8C%D8%B2%D9%86%DB%8C%D9%85-%D8%A7%D8%B2-%DA%86%D9%87-%D8%AD%D8%B1%D9%81-%D9%85%DB%8C%D8%B2%D9%86%DB%8C%D9%85/691568294319400

۱۰ نظر:

ناشناس گفت...

سلام

من همه مطالب وبلاگتون رو خوندم. این بهترین وبلاگی بود که تا حالا درباره بی دی اس ام و روابط میسترس و اسلیو دیدم دیدم، چون همه چیز رو خیلی صادقانه، موشکافانه و درست حسابی نوشتین. ازتون تشکر می کنم که با این وبلاگ و مطالبی که نوشتین و می نویسین، به افزایش اطلاعات کسانی که اینطور حس ها دارن، کمک شایانی می کنید.

اما خدمتتون عرض شود که مطلب زیر رو درباره فتیش در یک وبلاگ قدیمی پیدا کردم، که حدود 11 سال یش منتشر شده و هر چی جستجو کردم، در منابع فارسی جایی دیگه ندیدم مطلبی اینقدر طولانی در رابطه با روانکاوی فتیش، سادیسم و مازوخیسم جنسی نوشته باشه.

بنابر این میخوام بدونم از نظر شما که تجربه و سابقه خوبی در این زمینه دارین، این تحلیل چقدر درسته؟ با توجه به قدیمی بودن این تحلیل و وجود منابع و تحلیل های جدیدتر و تجربیاتتون، فکر می کنم بهتر باشه یه پست جداگانه رو به این موضوع اختصاص بدین و کمک کنین که افراد بتونن با روانکاوی، ریشه های این حس رو در خودشون پیدا کنن و هر کاری می خوان بکنن، با آگاهی و اطلاعات بیشتری انجام بدن.



--------------------
و اما مطلبی که خوندم رو اینجا کامل کپی می کنم:
fetishism يا « جنون بت پرستي » را قبل از فرويد يكي از پزشكان بزرگ فرانسوي بنام دكتر آلفرد بينه كشف كرد و از لغت لاتين فيتو يعني موهوم ، ساختگي ، بي اساس ، ريشه اي براي اين انحراف رواني گرفت .


فتيشيست يا « بت پرستي » كسي است كه بعوض دل بستن به معشوق ، عضو يا لباس ، كفش ، زير پيراهن ، جوراب ، مو ، تنكه ، يا كمربند و بالاخره يكي از اشياء وابسته به او را انتخاب ميكند و عشق او متمركز بان شيئي بيجان ميشود . در عين حال « بت پرست» ممكن است عضوي از اعضاي معشوقه يا معشوق را انتخاب كند . مانند لب دهان ، مو پا دست ابرو گوش ، چشم و غيره .


بيمار« بت پرست » فقط وقتي ترضيه جنسي خويش را بدست ميآورد آن شيئي يا عضو مورد نظر در جلوي چشمش باشد . مانند تمام انحرافهاي رواني « فتيشيست » ها در كودكي دچار اين انحراف ميشوند و طفل به عوض اينكه از طريق عادي ترضيه جنسي خويش را فراهم بيآورد ، متوجه عضو يا اشيائي ميشود كه بعدها براي او مهم و سبب تحريك ميگردد .


دكتر زيگموند فرويد ، پدر پسيكاناليز قرن بيستم كه مطالعات دقيق و عميقي در باره اين گروه نموده است عقيده دارد . فيشيسم هم مانند بسياري از انحرافات رواني در كنار تمايلات جنسي هر بشري قرار گرفته است . باين ترتيب كه هر موجودي تا حدي فيشيست است و عضو معشوقه تا حدي او را تحريك ميكند . اما اگر از حد عرف و اعتدال خارج گرديد بمرحله جنون و بيماري ميرسد كه هم سبب دردسر جامعه ميشود و هم خود بيمار دچار ناملايمات خواهد گشت .


فرويد ميگويد اگر بشري «فيشيسم» مختصري نداشته باشد ، خود بيمار است ، و فيشيسم مختصر براي زندگي جنسي هر يك از افراد بشر لازم است . اما اگر از حد خود خارج گرديد مانند تمام انحرافات سبب آزار و اذيت خواهد شد .


فرويد ميگويد ، بعضي از افراد از زن «بور» برخي از زن «سبزه» عده اي از زن «گندم گون» گروهي زن «موخرمائي» خوششان ميآيد اين سليقه همان «فتيشيسم» است يعني همان چيزي كه موجب تحريك جنسي ميشود فتيشيسم است . ممكن است ، رنگ چشم، موي سر، صدا ، طرز راه رفتن ، طرز نگاهداشتن سرو گردن ، ساق پا، موجب انتخاب جفت شود . در اين صورت مشاهده ميشود كه هر يك از افراد بشر داراي مختصر فتيشيسم هستند ، اما اگر طفل بعدها ، بعوض جنس مخالف خود براي ترضيه ميل جنسي ، بشيئي يا عضوي دل بست و دلبستگي او بدرجه عشق و علاقه رسيد در آنصورت بحران بيماري فتيشيسم ظهور كرده است . در اين زمان مسئله عشق بجنس مخالف بطور كلي فراموش ميشود . و انسان در شرايط متعارف ميل و رغبت بنزديكي و توليد نسل نميكند.

***ادامه در کامنت بعدی...

ناشناس گفت...

*** ادامه از کامنت قبلی

معمولا فتيشيست ها اشياء يا آلاتي نزد خود نگاه ميدارند كه سمبل جنسي باشند . يا بشكل رحم زن يا بشكل آلت مرد و از تماشاي آن لذت ميبرند و طبع خود را اقتناع ميكنند. روي اين اصل فتيشيست ها براي فرار از لذت جنسي عادي استمناء ميكنند و ميبايستي آن شيئي مورد نظر يا عضوي كه عاشق آن شده اند ، در نظرشان مجسم شود .

فتيشيست ها بر دو نوع هستند يك عده اشخاص« منفي » كه هيچ كاري از دست آنها بر نميآيد ، بجز صحبت كردن پيشه ديگري ندارند .

يك عده متجاوز ، فتيشيست هاي متجاوز خيلي خطرناكند ، آنها براي اينكه شيئي مورد علاقه خود را بدست بيآورند ، ممكن است ، دختران را در كوچه و خيابان مورد حمله قرار دهند يا براي سرقت كفش ، زير پوش داخل خانه ها شوند . حتي ديده شده است كه فتيشيست ها براي بدست آوردن شيئي مورد نظر مرتكب قتل و جنايت شده اند .

برخي از فتيشيست ها از نظر عقلاني و احساساتي منحرف هستند ، و كم كم اين حالت انحراف رواني آنها موجب قتل و غارت ميشود ، اما برخي ديگر از فتيشيست ها با وجود اينكه تشنه جنايت هستند جرأت اقدام بجرم را در خود نميبينند و براي ترضيه اميال دروني هميشه جانشين براي آن انتخاب ميكنند .

معمولا فتيشيست ها مردماني خجول و احساساتي هستند و از زنان فرار ميكنند ، بمحض رؤيت زن از خجالت سرخ ميشوند ، اگر چند زن در محلي اجتماع كرده باشند ، فتيشيست ها جرأت نزديك شدن بآن محل را در خود نميبينند اگر بر حسب اتفاق گذر آنها بميان زنان افتد براي اينكه خود را از محل دور كنند به زنان توهين ميكنند و آنها را تحقير مينمايند . اگر زن اختيار كرده باشند ، از زنان خود وحشت دارند و نسبت به آنها بي اعتنا هستند و عقيده دارند كه اين موجودات در زندگاني تأثيري ندارند و اين بيماري «مردانه» است و بيشتر مردان گرفتار اين انحراف ميشوند . برخلاف انحراف «خودنمائي» كه بايد آن را يك بيماري زنانه دانست ، بيماري فتيشيسم را بايد «انحراف مردانه» خواند . زندگاني فتيشيست ها بر خلاف «خود نمايان» خيلي سخت و هميشه با ناكامي و عذاب روحي توام است ، و براي كسب لذت مجبورند گوشه اي دور از اغيار تنها باشند و بت خود را مورد پرستش قرار دهند و تمتع جنسي ببرند .


بطور كلي فتيشيست ها از نظر جنسي موجودات ضعيفي هستند كه قادر به لذت بردن از طريق عادي نيستند ، روي همين اصل انحراف آنها روز بروز شدت مييابد مردان «فتيشيست» ضعف قوه باء دارند و زنان فتيشيست سرد مزاجند و از نزديكي با جفت خود لذت نمي برند .


در بعضي از موارد فتيشيسم در پوست بدن شخص متمركز ميشود . باين ترتيب كه بيمار براي ترضيه ميل باطني خويش ، لباس يا كفش، عضو معبود خود را به بدنش ميچسباند و لذت ميبرد .


يك نوع ديگر فتيشيست وجود دارد كه از داستانهاي هرزه كه مربوط به آلت تناسلي باشند لذت ميبرند و كار آنها جستجوي اين داستانهاست و با دقت اين داستان هرزه را گوش ميدهند و بعد با آب و تاب آن را براي ديگران تعريف ميكنند و از نقل اين گونه داستانها لذت جنسي ميبرند نويسندگان اين داستانها نيز دچار انحراف فتيشيسم ميباشند . چون با نوشتن اين داستانها كه از نزديكي زن و مرد صحبت ميكند ، انحراف خود را نشان ميدهند . در فرانسه و انگلستان ادبيات آنها بنام ادبيات سياه يا ادبيات «كثيف» مشهور است و غالبا پليس مزاحم آنها ميشود .


اگر بخواهيم انحرافات رواني را طبقه بندي كنيم ، هر انحرافي دو يا سه يا پنج نوع «عوارض» دارد ، كه از انواع خود خارج نيست ، في المثل در بيماري ساديسم يا ماسوخيست ، يا خود نمائي بيماران منحرف مرض خود را به چندين طريق كه شناختن آن بسيار آسان است ، بروز ميدهند ، در حالي كه در بيماري فتيشيسم عوارض آن از هزاران بيشتر است ، و هنوز روان پزشكي نتوانسته است ، مجموع عوارض اين بيماري را در دفترچه اي يادداشت كند ، چون در هر كشور و هر آب و خاكي بنا به مقتضيات جغرافيايي ، مذهبي، سياسي ، فتيشيسم بيك طريق خود نمائي ميكند .


في المثل برخي از دانشمندان «دزدي» را از عوارض بيماري فتيشيسم دانسته اند و عقيده دارند ، كه سارق نخست براي اقناع ميل جنسي خود دست بسرقت اشيائي ميزند كه براي وي لذت جنسي دارد ، بعد عادت ميكند . حتي برخي قتل و جنايت را نيز وابسته بيماري فتيشيسم و شدت عمل آنرا منوط بساديسم دانسته اند . ولي هنوز فرمول قاطعي براي اين بحث پيدا نشده است .


در فتيشيسم گيسو اغلب اشخاص متجاوز ديده شده اند كه در خيابانها موهاي بلند بانوان را چيده و فرار كرده اند . چيدن مو عوارض بيماري فتيشيسم و تجاوز آنها نشانه انحراف ساديسم است.


گاهي اوقات عوارض انحراف فتيشيسم و ساديسم چنان بهم مخلوط ميشوند كه «روان پزشكان» را مات و متحير ميسازد ، و تا مدتها نميتوانند بفهمند آيا حمله و تجاوز از بيماري ساديسم سرچشمه گرفته است يا انحراف فتيشيسم ؟

***ادامه در کامنت بعدی...

ناشناس گفت...

*** ادامه از کامنت قبلی

حتي بيماران «فتيشيسم» گاهي اوقات با بوي عطر تحريك ميشوند و بسوي آن شخص پيش ميروند . برخي از بيماران حتي «بالمس» پوست زن مورد توجه ترضيه جنسي خود را فراهم ميسازند ، در حاليكه يك شخص معمولي جز بطريق طبيعي نميبايستي اقناع شود.

مثل اين است كه انسان گرسنه باشد و از بوي دود كباب سير شود . در اين صورت شخص دچار بيماري معده است در حاليكه يك شخص سالم تا غذا نخورد ، هيچ وقت سير نميشود .


پرونده 181 گرافت ايبنك

مردي را كه چند بار «گيسوي» دختران را در خيابن بريده و چند نفر را مضروب كرده بود ، نزد من آوردند . اين شخص مدتها از طرف اداره پليس تحت تعقيب قرار گرفت ، و بعد از زحمات زياد وي را دستگير كردند . اين شخص كه مرد متقي و پرهيزكاري بود ، در انحرافات رواني خود ميگفت ، من مدتي است كه عشق عجيبي به موي زنان پيدا كرده ام و از چيدن موي سر زنان لذت ميبرم. پس از تحقيقات پسيكاناليز معلوم شد كه وي عاشق زن چاقي بوده و در سن بيست سالگي با زن فربهي ازدواج كرده است . بعد همسر او دچار بيماري كبدي شده و روبلاغري گذشته بالنتيجه در انكونسيانس اين مرد «كشاكش» رواني بوجود آمده است ،يعني بدون اينكه خودش متوجه شود . خود را در زندگاني جنسي ناكام دانسته است .

حتي همسر او اظهار ميداشت از آن تاريخ كه من بيمار شدم او ديگر رغبتي بمن نشان نميداد . در واقع ناتواني جنسي او بسبب عشق به زن چاق بود كه پس از لاغر شدن همسر به گيسوي دختران تمركز يافت . وقتي اين بيمار بعلت بيماري خود پي برد و همسر او نيز با تقويت خود به حالت اوليه باز گشت ، بيمار فتيشيست شفا يافت .

كرافت ايبنك در پايان اين پرونده اظهار نظر كرده است كه ناتواني جسمي يكي از علل انحراف فتيشيسم است . بخصوص ناتواني شديدي كه بر اثر تصادم « رواني » بوجود آمده باشد .

بهر حال انحراف فتيشيسم را ميتوان كاملا جنسي دانست گر چه پايه هاي خراب آن در سنين طفوليت گذاشته ميشود ، اما اگر زندگاني جنسي فرد مطابق ميل او باشد ، اين انحراف همچنان در «انكونسيانتس» محبوس خواهد شد ، و محلي براي تجلي نخواهد يافت.

دكتر لافورست پاتر روان پزشك معروف آمريكايي عقيده دارد كه بطور كلي فتيشيسم ناشي از عوامل جنسي است كه بشرح زير توضيح داده خواهد شد .

1-عدم توجه به مسائل جنسي از همان هنگام كه ميبايستي ترضيه جنسي فراهم شود . باين ترتيب كه برخي از زنان و مردان بعلت كثرت مشغله خارجي يا داخلي نسبت بامور جنسي خود توجهي نميكنند ، در حالي كه شما اگر زندگي حيوانات را در نظر داشته باشيد ، ميبينيد در فصل معين حيوانات جفت گيري ميكنند و اين وظيفه طبيعي را انجام ميدهند .

2-عدم لذت جنسي از نزديكي طبيعي . باين ترتيب كه انسان بر اثر افراط يا تضاد رواني يا علل روانشناسي يا اعصاب از جفت خود تمتع نميبرند و لذتي نمييابد . آن وقت به جستجوي لذايذ ديگر ميگردد و حركات غير عادي رضايت جنسي او را فراهم مينمايد . اكثر منحرفين دچار اين عارضه ميشوند ، وقتي عمل طبيعي براي آنها لذت بخش نبود براي التذاذگرد اعمال غير طبيعي ميگردند .

3-ديگر خاصيت تنوع طلبي بشر است . كه هميشه در جستجي مرحله تازه بوده و هر وقت بدنبال دنياي جديد و لذت نو ، و التذاذ تازه ميگشته و همين امر نخستين قدم وي بسوي انحرافات بوده است . حتي كساني كه باستعمال مواد مخدره يا نوشيدن الكل مبتلا شده كساني بوده اند كه بدنبال لذت طلبي قدم بسوي نيستي و فساد خويش برداشته اند .

از اوايل تمدن وشهر نشيني انحراف فتيشيسم شناخته شده است و مصريان قديم ، يونانيها و روميان قديم در آثاري كه از خود بجاي گذاشته اند اشاره اي باين انحراف رواني نموده اند .

آثار شناختن انحراف جنسي فتيشيسم را چهار هزار سال قبل از ميلاد مسيح بدست آورده اند .

گاهي اوقات بيماران فتيشيسم اشخاصي هستند كه انسان نميتواند آنها را بيمار بداند ، اما پس از غور در زندگاني آنها معلوم ميشود كه درجه انحراف ايشان به آخرين حد خود رسيده است .

من زن و شوهر قابل احترامي را ميشناختم ، كه چند بار نزد من آمدند و ميخواستند درد خود را براي من بگويند ، اما خجالت مانع آنها ميشد ، تا اينكه يك روز بر اثر اصرار من شوهر وي زبان بسخن گشود و گفت ، همسر من مقداري تصاير برهنه كه زنان و مرداني در حال مقاربت نشان ميدهد . دارد و با تماشاي اين تصاوير ديگر رغبتي بمن نشان نميدهد . اين بيمار فتيشيسم را من پس از سه ماه معالجه كردم . اين عادت ناپسند را از سر او انداختم.

***ادامه در کامنت بعدی...

ناشناس گفت...

*** ادامه از کامنت قبلی

بعضي از بيماران فتيشيست براي اينكه دختران را در خيابانها مورد حمله قرار ندهند ، با پرداخت پولهاي هنگفتي آنها را راضي نگاهميدارند كه موي سر آنها را قيچي كنند ، يكي از اين بيماران موي سر دختران را در پاكتهاي مخصوصي ميگذاشت و براي پاكتها اسم و آدرس آنها را مينوشت و آنها را بايگاني ميكرد و هر روز با ديدن آنها لذت ميبرد .

در سال 1921 يك جوان فتيشيست در پاريس دستگير شد ، وقتي خانه او را جستجو كردند 65 پاكت موي سر بدست آوردند. معمولا منحرفين فتيشيست رنگهاي گيسوان قهوه اي و قرمز و سفيد را ميپسندند.
زنان فتيشيست در قرون وسطي مردان ريش قرمز را ميپسنديدند ، اما از آن وقت كه گذاشتن ريش ممنوع شده است زنان فتيشيست از بابت انتخاب موي معبود در زحمت هستند .

بهترين نوع فتيشيست كه از همه عالمگير تر است . عشق بكفش است . بطوري كه در خيابانها اغلب ديده ميشود مرداني در پشت ويترينهاي كفاشي ايستاده و كفشهاي پشت شيشه را تماشا ميكنند .

اغلب در داستانهاي عاشقانه نويسندگان اشاره به منحرفين فتيشيست كرده اند كه در كفش معشوقه خويش شراب ريخته و آن را نوشيده اند. برخي از فتيشيست ها، حتي از صداي كفش هم تحريك ميشوند .
دكتر «هرشفيلد» درباره يكي از بيماران خود كه شخصيت بسيار مهمي بوده مينويسد:

اين شخص كه مرد بسيار با تقوي و پرهيز كاري بود ، بصداي كفش خانمهاي زيبا كه در خيابان راه ميرفتند، تحريك ميشد، بطوري كه خود را رها ميكرد و دنبال آنها راه ميآفتاد ، تا آن خانم بمقصد خود ميرسيد، آنگاه بسر كار خود ميرفت. اين بيمار دچار انحراف فتيشيسم صداي كفش بود.

بعضي از اشخاص در مقابل ساق پاي زنان بشدت تحريك ميشوند ، بطوري كه نميتوانند جلوي احساسات خود را بگيرند.

برخي از زنان در مقابل دستان مردان داراي احساسات شديدي هستند و يك دست ظريف «آريستوكراسي» براي آنها قابل تحريك نيست بلكه پنجه هاي روغن دار و چرب يكنفر كارگر را بر دستهاي ظريف و مانيكور شده يكنفر نقاش يا مجسمه ساز ترجيح ميدهند. بعضي از زنان بر عكس در مقابل دستهاي ظريف يك مرد بيشتر از دستهاي خشن ديگري تحريك ميشوند.

ناخن نيز ممكن است انحراف فتيشيسم را دو چندان سازد.

همچنان كه زنان در مقابل سينه پر موي مردان تحريك ميشوند ، عكس اين تحريك هم زياد از حد ديده شده است . شكل كفل زن نيز ممكن است باعث تحريك مرد شود، بعضي از قبايل آفريقائي با بستن كرستهاي مخصوص كفل دختران را از كودكي طوري در قيد ميگذارند كه شكل طاقچه پيدا ميكنند، مجسمه يوناني ونوس طوري تراشيده شده كه فتيشيسم سازنده آن را ببهترين وجهي نشان ميدهد.

دكتر هرشفيلد ميگويد نسبت به هر عضو بدن ممكن است انحراف فتيشيسم بوجود بيآيد، دكتر مزبور ميگويد در شهر هامبورگ، يك نفر از صاحبان كارخانجات را هشت مرتبه بجرم سقط جنين بازداشت و محاكمه كردند . اين شخص كه براي عمل سقط جنين كه پول از بانوان نميگرفت، اعتراف كرد كه اين عمل را فقط بخاطر لذت انحراف خود انجام ميداده كه در عمل مقاربت از چنان لذتي محروم بوده است . اين بيمار روحي پس از يك تجزيه تحليل رواني شفا يافت . و معلوم شد كه وي ناتواني جنسي داشته است.

يكي ديگر از بيماران فتيشيست در موقع نزديكي با همسر خود از او تقاضا ميكرد كه تمام البسه زمستاني خود را روي هم بپوشد. بطوري كه همسرش كم كم ناراضي شد و تقاضاي طلاق نمود.

دكتر نارمان هير پزشك روانشناس انگليسي عقيده دارد كه گاهي اوقات با ديدن زيرپوش زنانه برخي از زنان «فتيشيسم» خود را راضي نگاهميدارند دكتر مزبور راجع بيك بيمار كه از اعيان انگلستان بوده مينويسد ، اين شخص تمام مجله ها و روزنامه هاي مخصوص كه تصاوير لباسهاي زير زنانه را چاپ ميكرد ، خريداري مينمود و تصاوير آن را با قيچي در ميآورد و در آلبوم مخصوصي قرار ميداد ، سپس در خلوت تصاوير آن را تماشا ميكرد و لذت ميبرد.

برخي از مردان نيز انحراف فتيشيست خود را با پوشيدن تنكه هاي زنانه آرامش مي دهند.

***ادامه در کامنت بعدی...

ناشناس گفت...

*** ادامه از کامنت قبلی

بهر حال اين انحراف شگفت انگيز كه كم و بيش در زندگاني هر يك از افراد بشر در هر گونه اي از جهان بوجود آمده ريشه عميق روان شناسي دارد و مانند درخت كهنسالي است كه از زمان عهد حجر تا كنون در اعماق روح بشر ريشه دوانيده و بآساني نميتوان ريشه هاي در خاك رفته انرا بيرون كشيد. شايد عده اي از پزشكان در فرضيه هاي علمي خود راه خطا رفته باشند، شايد صحيح گفته باشند . ليكن اين نكته را نميتوان از نظر دور داشت كه اين انحراف رواني يك ريشه اساسي و مهمي دارد كه آن «حس حقارت بيني» است. همين احساس باعث ميشودذ كه عضوي از اعضاي بشر ، يا وابسته به آن معبود يا معشوق گردد و جنون بت پرستي از آن بوجود آيد . بت پرستان كنوني كه در مقابل بتكده ها در مقابل سنگهائي كه بدست بشر با وضع مسخره آميزي تراشيده شده سر تعظيم فرود ميآورند، يا آنها كه در سال ميلونها سكه طلا را نثار بتها ميسازند ، جز بيماران منحرف فتيشيست نام ديگري نمي توان به ايشان اطلاق كرد. چون معبود آنها بصورت سمبل در ميآيد . اين «سمبل» ممكن مجسمه اي زيبا و بي جان و دلفريب ونوس يا مجسمه هاي انتقام باشد كه بصورت موحش و ترسناكي در بتكده هاي آسياي خاوري در بتخانه استوار شده است. ريشه اين بت پرستي بجز اين انحراف چيزي نيست و شايد روزي برسد كه دانشمندان قرن بيستم مرحمي براي اين بيماري بيابند . و انرا شفا بخشند .

بهر حال اگر باري از كشتي كوچكي برداريم و آنرا در كشتي بزرگتري قرار دهيم و اگر يك روز چند خبر ناپسند و بد شنيده باشيم كه احساسات ما را جريحه دار كرده باشد، خواه يا نا خواه نسبت به كوچكترين حادثه اي از كوره بدر خواهيم رفت . اين حالت تحول و تغيير نيز در فتيشيسم بطور شگفت انگيزي مشاهده شده است . في المثل كساني كه از عشق محروم شده اند يا كساني كه دچار حس حقارت بيني هستند و خود را حقير و ناچيز ميشمارند . براي برتري خويش توجه خود را نسبت به «بت» معطوف ميدارند. ناكاميها وازدگي ها ، يا «رفولمانها» كه در نهانخانه ذهن انبار شده است. چنان تجلي ميكند كه آدم انگشت حيرت به دهان ميگيرد.

دكتر كالدول عقيده دارد كه براي شناسائي فتيشيستها بايستي مسئله جنسي و عشق را از هم جدا كرد، چون اگر اين دو به هم مخلوط شدند ، بر اثر تضاد رواني و كشمكشي كه بين عشق و موارد جنسي پيش ميآيد «بيمار فتيشيست» بوجود خواهد آمد . تئوري دكتر كالدول را عده زيادي از روان پزشكان رد كردهد اند و عقيده دارند كه مجموع غرايز بشري در «انكونسيانس» انسان توليد عشق يا نفرت ميكند در اين صورت نمي توان مسئله عشق و تضاد جنسي را از هم جدا دانست بلكه اگر عشق جنسي تصفيه شود، تبديل به عشق پاك و بي آلايش ميگردد.

دكتر زاخاري اسكويچ دانشمند مجار استاد كرسي روانشناسي دانشگاه «يال» عقيده دارد، كه بطور كلي فتيشيستهائي كه عاشق كفش مردانه ميشوند و در كفشهاي معبود خود شراب مينوشند. دچار عقده «ادويپ» هستندچون اينگونه اشخاص در عين حال كه پدر خود را «سمبل» قدرت و نان آوري ميدانند، در عين حال كينه و نفرت او را بدل ميگيرند. و بعد كه قدرت پدر از دست ميرود ، از اينكه مظهر قدرت از دست رفته براي او عزاداري ميكنند، بجبران خطاي گذشته يعني بيرون آمدن از زير يوغ قدرت پدر و مادر ، درصد بر ميآيند كه يكي از اشياء وابسته به اون را جانشين وي سازند.

چون خاطرات ايام كودكي در كفشها متمركز شده ، بعبارت ديگر در همان ايام كه قدرت بينائي طفل وسيع نيست . صد متر راه را بيشتر نميتواند ببيند بواسطه قرار گرفتن روي زمين فقط متوجه كفشها و پاها ميشود و اولين جسم متحرك در مقابل ديدگان ناتوان او «پاها» است . اين خاطره ذهني بعدها تبديل به مظهر «قدرت» ميشود. و كفشها بمنزله قدرت پدر در انكونسيانس طفل اثري بجا ميگذارد كه در موقع انحراف «فتيشيسم» بروز ميكند و خود را نشان ميدهد.

***ادامه در کامنت بعدی...

ناشناس گفت...

*** ادامه از کامنت قبلی

«تئوريهاي» ديگري نيز درباره بيماري فتيشيست ذكر شده است كه هر يك داراي دلايل علمي است دكتر فرانتس دانشمند اطريشي عقيده دارد كه طفل پسر يا دختر بعد از آنكه تولد شد در نخستين سالهاي حيات اگر دختر باشد ، متوجه ميشود كه از عضو نرينه محروم شده است. اين حالت اختگي او را دچار عقيده حقارت ميسازد و درصدد بر ميآيد كه بوسيله اي جبران اين «نقص» را مينمايد و بيماري فتيشيسم يا ديگر انحرافهاي رواني ممكن است كه از احساس دردناك اين عقده پديد آيد. اما اگر پسر بود ، وي خود را صاحب عضوي ميداند كه جنس ماده از آن بي بهره است. وي هميشه ميخواهد براي جنس مخالف خود مظهر قدرتي پيدا كند. كه جانشين عضو از دست رفته وي بشود. بالنتيجه يكي از اعضاي صورت ، يا اعضاي بدن يا شيئي وابسته به او «سمبل» عشق ميشود كه موجب بيماري فتيشيسم ميگردد.

دكتر كالدول عقيده دارد كه علت فتيشيسم گيسو و زلف را در تمدن قرن بيستم دانست، چون در قرن وسطي تمام افراد موهاي بلند داشتند اما در قرن بيستم اين امتياز منحصر بزنان شده و مردان حصه اي نبردند. ناچار اين انحراف جانشين نقص مردانه شده و فتيشيست هاي مرد كه بدنبال گيسوان دختران در كوچه و خيابان سرگردانند، ميخواهند از گيسوي يا رشته اغي داشته باشند،تا نقص باطني خويش را جبران سازند.

دكتر پودولسكي روان پزشك و استاد انحراف شناسي آفريقائي عقيده دارد كه براي رهائي از انحراف فتيشيسم هيچ چيز بهتر از تكامل عشق و علاقه نيست.عشق صاف و پاك و خالصي كه خالي از هر گونه ريا و شائبه باشد.بشر محتاج دوستي است،براي محبت خاصه بهمه گونه فداكاري است.عشق او را رام ميسازد.عشق او را مطيع مينمايد،محبت و عاطفه سخت ترين افراد را نرم مينمايد.آنان كه انحراف دارند دسته اي از ساكنان كره ارض هستندكه از عشق و محبت عاطفه محروم مانده اند كسي آنان را در بازوان پر مهرو محبت خود نفشرده،كسي در موقع بيماري بسر وقت آنها نرفته،نه آنها را به عروسي دعوت كرده اند،درسوگواري به آنها تسليت داده اند. اين گروه كه فاقد درك مهرومحبت بوده اند براي جبران اين نقص دست به هر كاري زده اند،طفل بمحض تولد دوست دارد در آغوش پر مهرو محبت مادر راحت نمايد.آغوش مادر بهترين پناهگاه اوست. هنگامي كه طفل سنين پنج سالگي را پشت سر گذاشت با چشمان كنجكاو خود به جهان مينگرد،دنيا كمر دشمني براي او بسته ، هميشه او را تهديد ميكند. از تاريكي ميترسد،از روشنهئي زياد خجالت ميكشد، از اين سو ميرود بدانسو پناه ميبرد،خود را به دامان مادر ميچسباند،پدر را در آغوش ميگيرد، ميخواهد همه او را نوازش بكنند و دوست بدارند. اگر مورد نوازش قرار نگرفت،اگرلطف مادرومحبت پدر شامل حال او نشد ، آنوقت انحرافات رواني بسر وقت او ميشتابند ، ممكن است بيمار خطرناك «ساديسم» يا يكنفر «ماسوخيست» شود يا جنون «خود نمائي» گريبان او را بگيرد يا موجودي «فتيشيست» به جامعه تحميل شود.

ناشناس گفت...

در ضمن لطفاً رنگ زمینه قالب رو هم عوض کنید چون واقعاً چشم رو خیلی اذیت می کنه... :(

Daddy گفت...

با عرض سلام و احترام، امیدوارم حالتون خوب باشه شکل فرشته
در وهله اول باید اذعان داشته باشم که اخخخیش بالاخره یه وبلاگی پیدا کردم که به این مهم پرداخته باشه آوررین که دغدغه بوده برات تشویق!
در مورد بعدی باید عرض کنم که برای بار دوم دارم نظر میگذارم برای یه فردی که گرایشش میسترسه و خوشحالم از این بابت دارم قر میدم
راستش باره اول انتقاد تندی کردم در گروه تلگرامی در مورد بحث پول و واسطه گری بود که ناگزیر به ترک گروه شدم، خودم رفتما به اصطلاح ریموو نشدم هورا! خنده موذیانه
و اما اصل مطلب:
چون تازه آشنا شدم با اینجا و خیلی کم خوندم در مورد نقطه نظراتتون، معمولا به این زودی نظر نمی گذارم، اما خب یجورایی ذوق کردم که خیلی صاف و پوست کنده البته یجاهایی چاقو کند بود. این مسئله مهمه بحث سن عنوان کردی و به قول شما چه خوبه که حواسمان به یکدیگر مخصوصا در این قشر bdsm باشه که از مظلوم ترین گرایش های در حال حاضر تو جامعه است.
و اما چیزی که من هم شاهدشم و به شکلی منتقد به وضع موجود در اس ام در ایران، که متاسفانه بچه های ۱۴ ۱۵ ساله به بعد و با حفظ کردن ۴ تا اصطلاح bdsm نافشون را به انواع و اقسام شاخه های این گرایش گره میزنند و در گرداب یک تصویر خیالی می افتند و حتی راه ازدواج را میانبره اس ام میدونند و تعارف که نداریم به دام سواستفاده جنسی و همچنین شستشوی مغزی گرفتار میشوند.
من در این زمینه که باب شده بخصوص در اینستاگرام که پیج های آموزشی که چقدرشم عقاید اتوکشیده ذهن خود آن به اصطلاح مستر هست، گفتگو کردم که متاسفانه یکی دیگه از دردهای بزرگ قشر ما انتقاد ناپذیریمونه و آوردن توجیه کی تشخیص میده و چه ایرادی داره یه دختر ۱۵ ساله بگه من سابم! که خانم نگار خیلی نگاه خوشبینانه ای که بخواهیم بگیم از نظر بلوغ فکری و جسمی و جنسی به رشد رسیده باشند، که با کمی صحبت میفهمی که نه نرسیدن.
و با مافیایی که آین چند سال اخیر راه افتاده در شبکه های مجازی و اسم و رسم پیدا کردن بخصوص مسترها و تک و توک میسترس ها البته سوتفاهم نشه منظورم شما نیستید من شناختی رو شما نه دارم و نه ... بگذریم.
متاسفانه در ظاهر راه گفتگو باز هست اما نوع دیدگاه من درست میگم و ناراحتی حذف میشوی وجود دارد و برچسب زدن فیک!
بعبارتی آموزش و آگاهی رسانی جایش را داده به مهدکودک bdsm
و با این وضعیت موجود و پنداری سروری و رهبر دانستن بعضی از دوستان مثلا دلسوز و استفاده از کنجکاوی بچه های زیر سن قانونی حتی آینده روشنی در انتظار نسل بعد از ما نخواهد بود.
مگر اینکه ادمایی چون شما این مسئله رو بیشتر و بهتر تشریح کنند.
پی ان اول:
من هم با نظر دوست ناشناسمون موافقم که اگر امکانش هست رنگ زمینه قالب عوض کنید، بابا چشمون دراووومد.خنده
پی ان دوم:
و همچنین اگه نمیگی چقدر پرویی، یه فاصله ای بدی هنگام نوشتن هر خطی یا سطری، حداقل من و دیگر دوستانی که مثل من این معضل دارند راحت تر هر پستی میخونیم. میدونی انگار توهم توهم رفته
پی ان سوم:
چه دشواره نمیشه شکلک هر حسی گذاشت همش باید جلوش توضیح بدم هووووف
قربونت یه مشورتی کن ببین میشه این شکلک ها هم فعال کنی یا نه

با سپاس گل رز

ناشناس گفت...

عزیزان اهل کینک و بی دی اس ام که انسان های واقعی و بااخلاق هم هستن، لطفاً در مورد این قضیه و گزارش که یه نمونه از ناراحتی های روانی و ترکیب اون با مسائل جنسی هست، نظرشون رو بگن و ریشه یابی کنن علت رو:

من این مقاله رو داشتم می خوندم درباره اینکه چه طور دختری به خاطر شرایط بد تربیتی و محیط خشن، از یه دختر عادی به یک قاتل سریالی تبدیل میشه، جالب بود که سکس خشن و پورنوگرافی هم جزو رفتارهاش بود و چند از شریک های جنسیش رو هم کشته! گزارش کامل و همه عکسهاش اینجا هست:
http://www.dailymail.co.uk/news/article-2559837/Joanna-Dennehy-So-turned-angelic-little-girl-good-home-sadistic-serial-killer.html

بنابر این به نظر میرسه سادیسم و مازوخیسم اگه با زمینه های بیماری های ذهنی و روانی دیگه ترکیب بشه، می تونه خیلی بد تموم شه...

من واقعاً موندم آدما چقدر می تونن عوض شن و خشن و جانی بشن...

Daddy گفت...

با سلام مجدد
من شخصا با توجه به مدتی که در گروه های اس امی گذروندم، و خب تنها فایده مثبتی که داشت تصوری که از هم حسام داشتم به کلی نقش بر آب کرد؛ با جمله دوست ناشناسمون مخالفم مبنی براینکه: عزیزان اهل بی دی اس ام، انسان های واقعی و با اخلاقی هستند! نه خب لزوما داشتن یک گرایش جنسی به معنای اینکه ۱۰۰٪ ما برتری داریم نسبت به گرایش وانیلا و سایر گرایشات نیست. که البته مطالعاتی در این زمینه انجام شده که مثلا اس امی ها برون گرا تر هستند و آمادگی بیشتری برای تجربه‌های تازه دارند، وظیفه‌شناس‌ترند و غیره.. اما خب حداقل این رفتارا رو من که تو گروه های سراسر پرمدعا حضور داشتم شاهدش نبودم، حداقل تو ایران من مسئولیت پذیری ندیدم. دو نقطه دی
در مخالفت دومم باید اشاره کنم، هنگامی که ما از کسانی می خواهیم مساله ای را به قول شما ریشه یابی کنند، که البته بنظر من کلمه بزرگیه و یجورایی باید با متخصصان سرکار داشته باشیم تا دادن نظرات کاربران عادی. اما خب به هرحال وقتی نظر سنجی در مورد فلان موضوع میکنیم، نمی توانیم قبل از اینکه نظرات دیگران را نخوانده ایم دست به نتیجه گیری نهایی بزنیم مبنی بر اینکه، بنابراین اگه ترکیب بشه بد میشه.

و اما نظر شخصیم در مورد این خبر دردناک که اولیش نیست و متاسفانه اخریشم نیست، باید اذعان کنم که سادومازوخیسم جنسی با روانی فرق فوکوله، البته نمی‌توان از هم جدا کرد چون با هم مرتبط هستند و مرز باریکی بینشون وجود داره اما بنظرم اگر یک انسان با سلامت عقلی و روانی وارد اس ام شود و به ssc هم معتقد باشه و اونو در رابطش لحاظ کنه ما میتونیم به این دیدگاه برسیم که بی دی اس ام تنها یک گرایش جنسی بیشتر نیست ، گرچه عده ای میگن لایف استایل اما خب بنظرم اغراق آمیز باشه. اما خب میشه تنها از نظر جنسی هم بهش نگاه نکرد و از اصولش هم در زندگی بهره برد مثلا owner ها میفهمن چی میگم.
و در آخر صرف اینکه یکی افتاده تو آدم کشی و آزار اذیت و الکل و مواد پس تو رابطه جنسیشم سکس خشن داشته بخواهیم تعمیمش بدیم به بی دی اس ام و بد تموم شدنش منطقی نیست و چه بسا سفسطه آمیز هم است.
با تشکر

ارسال یک نظر