۱۳۹۰ مهر ۱۱, دوشنبه

من "بی دی اس ام" دوست دارم

یعنی اینقدر که شنیدن کلمه "pleaaaaaaaaaaaase" (به همین کشداری) موتورم رو روشن می کنه، هیچ چیز دیگه ای نمی کنه...

من به عنوان میسترس، به عنوان Top، به عنوان فرد برتر و غالب رابطه چی دوست دارم؟ چرا قرمزی پشت ساب، چرا التماسش، چرا واکنش های ناخودآگاهش تحریکم می کنه؟
جواب: نمی دونم! می کنه دیگه!!!

واقعاً نمی دونم...

به نظرم اینکه می گن یه سری اتفاقات و خاطرات کودکی باعث این نوع حسها توی فتیشیست ها یا سادومازوخیست ها می شن، ممکنه درست باشه، اما شامل همه نیست. تو خونه ما، دور و بر من، کسی، به کسی التماس نمی کرد که من به این شدت نسبت به این حس، تن صدا و لحن واکنش می دم... خاطره ای هم ندارم... یعنی دارم، مثلاً کارتونهایی که می دیدیم... اما چیزهایی بود که من می دیدم و تو ذهن من می موند... نه ذهن هرکسی...

این رو ببینین (ربطی به فمدوم نداره، می دونم):
پسرک های من وقتی اینجوری می گن pleaaaaaaase!!!! یا خیلی قاطع و سریع اما با فروتنی و سر به زیری تمام می گن "Yes Ma'am"... هاه! سرعت جریان خون نگار به اووووج می رسه! یا خنده دار تر از اون، دیدی وقتی بزرگترها دوست دارن ادای بچه های ناراحت رو در بیارن، لب پایینشون رو می آرن رو لب بالا؟ چقدر می خندم اینجوری... چه لذتی می برم... و خود این خنده چه جوری بیشتر روانی می کنه ساب رو!!! دور از نو... شاید فقط منم که اینجوری ام. اما تو بازی های بی دی اس امی، به طور پیوسته ای می خندم... عمیقاً دوست دارم با نگاهم، با خنده هام، با قهقهه ها و نیش و کنایه های گاه به گاه با اعصاب و روان ساب بازی کنم... این حس تعلیق که ساب داره، این حس انتظار مداوم که نمی دونه چی الان سرش می آد... این که هیچی براش پیش بینی شده نیست و عملاً "همه چی" تو اون لحظه براش به من بستگی داره و بس... اینکه میزان آگاهی و واکنش عصبی اش نسبت به محیط پیرامونش چندین برابر می شه... اینکه ذهن قفل می شه... همه اینها... همه همه اینهارو دوست دارم!!!
من در واقع خیلی خیلی کمتر از اون که خود ساب فکر می کنه، می زنمش! بیشتر اعصابش رو تحریک می کنم تا این که واقعاً بلایی سرش بیارم... مثلاً چندبار می زنی، با ریتم می زنی...... اعصابش زیر فشار درد و تحقیر شرطی می شه... فکر می کنه ضربه بعدی الان می آد. اما نمی آد! یهو قطع می کنم!... اون موقع است که بامزه می شه، چون واکنش های ناخودآگاه می آن! چیزی لمسش نکرده، اما واکنش رو نشون می ده! احساس تحقیر و ترس و "کوچک بودن"، "بی کنترل بودن" به اوج می رسه... خنده های من هم بلندتر می شه....

اینجا وقت می خوای خودت رو به یه هم حس معرفی کنی، می گی بیشتر توی S/m (رابطهسادومازوخیست) هستی یا D/s (رابطه غالب و مغلوب)... من بیشتر توی S/m ام. نمی تونم و بلد نیستم (دوست داشتم که بلد بودم) که تو همون اولین دیدار، غالب بودنم رو به رخ بکشم، اما دموکرات تر و لطیف تر از این حرفهام! لااقل تو ظاهر! در کمال ناباوری بخصوص در اولین بارهای آشنایی، حتی خجالتی ام! که نمی ذاره حس غالب درونم، حس کنترل، خودش رو به رخ بکشه... از اون طرف تحمیل درد عمیقاً بهم لذت می ده و این که دوست دارم با دادن درد به طرفم، اون رو مطیع خودم کنم... برام خنده داره که درد و تحقیر ز طرف همون دخترک لطیف چه جوری می تونه یه "آدم" رو سریع رام می کنه... آدمی که احتمال زیاد تو خیلی مواقع زندگیش که سنگین تر از اون لحظات بودن هم سر خم نکرده...
آآآآخ که چه دوست دارم...
اما این نوع برخورد من، معمولاً می کشه به D/s! من نمی خوام! نه این که نخوام، اما من هدایتش نمی کنم به اون سمت... خودش می شه! و البته که من لذت می برم که می شه...
و اون موقع است که می تونم راحت بگم چی به من انرژی می ده، چه بهم لذت می ده... یه آدم، یه آدمیزاد دیگه تو دستهامه! تمام وجودش متعلق به منه. نمی دونه چه جوری و چرا... اما هست! اون آدم مال منه! و واقعاً "مال" منه... اون آدمیزاد هرکاری می کنه... هر کی می شه... هرچیزی می شه... و من "قدرت" دارم.... و من این "قدرت" رو دوست دارم...

چقدر دنیای ساب و تاپ به هم دوره و چقدر نزدیک...

۳ نظر:

ناشناس گفت...

ندیدم یه نفر اینقدر جدی و متین و در عین حال ساده و روان بنویسه در باره یک موضوع فوق العاده پیچیده روحی-روانی-جنسی-شاید کمی تا قسمتی فلسفی. کمتر نظر میدم ولی بدون که نوشته هات رو دنبال می کنم. آرش ایرانی توی فیس بوک هستم ولی جلوی تو از هیچ کمترم. :)

ناشناس گفت...

خوب شرایط امروز طوری شده که هر حیوونی خودشو ایرانی خطاب می کنه. اون از خوکی که پرید بغل انریکه و اینم این ...

ناشناس گفت...

ارباب و مستر ارش هستم 29 از اکباتان استاد فلک، بانداژ، اسپنک، شکنجه و هارد سکس فقط سگ های ماده که رابطه واقعی می خوان زنگ بزنن 09393839536

ارسال یک نظر