۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه

بردگی پولی


چندوقت پیش یکی از ساب ها درخواست کرده بود برم کشور اون. از این نوع درخواست هر ازگاهی بهم از بین ایرانی ها می رسه. و من هم جوابم منفیه. اما این بار بحث شد و کشید به ارباب و برده های پولی. کسایی که به قول بچه ها حتی 5000 تا و خیلی بیشتر از این حرفها هم ممکنه بدن به میسترس های بین المللی. جوابی دادم بهش که فکر می کنم به اشتراک گذاشتنش بد نباشه... هرچند پروفایل اون آدم فکر کنم توسط فیس بوک فرداش حذف شد...

پس حالا اینجا جواب را باز کپی می کنم، همراه با توضیحات اضافی. ممنون از ماکسیم که از ایملیش برام کپی اش کرد
و یک توضیح این که ماکسیم عصبی شده بود از دست این نوع برده ها و میسترس ها...

"ماکسیم، خون خودتو کثیف نکن. بچه ها راست می گن، هستن... اتفاقاً بازارشون پر رونق هم هست. کما این که بازار فاحشه ها کلی تو سرتاسر دنیا گرمه و با پولهایی که می سازند، چندتا بیل گیتس رو هم می تونن بذارن تو جیبشون.
اما خیلی ساده و روشن و برای بار چندم واسه همتون می گم تا بدونید! میسترس بودن شغل من نیست. بخشی از وجودمه. اما شغل من نیست. اگر روزی روزگاری هم سفر رفتم، مسلماً واسه تفریح می رم، نه این که تور خرید و فروش برده راه بندازم. از دید من ارباب بودن یه رابطه انسانی، عاطفی و طولانی مدته! حداقل من اینجوری تعریفش می کنم. اگر رابطه کوتاه مدت راضیتون می کنه و دنبالش می گردید، همون راهش اینه که دست تو جیبتون بکنید برای آدم های کوتاه مدت. شیوه خیلی مرسومی هم هست. چه تو سکس عادی. چه تو روابط فتیش. چه روابط بی دی اس ام. اما باز هم می گم، کار من نیست...
من احساسم را با پول عوض نمی کنم. به همون نسبت احساساتم را ارزون و کوتاه مدت هزینه نمی کنم. برای من بی دی اس ام یعنی احساساتم. 
از دید من زیر آسمون آبی کلی کارهای زیبا هست که می شه یه چیزی به دنیا اضافه کرد و پول دراورد تا اینکه شروع کنی لگد زدن و مجبور باشی تعداد لگدهاتو بشمری تا حساب پولی که باید از جیب زیرپایی ات می خوای بکشی بیرون، دستت بمونه. یه جورایی برده تعداد لگدهای خودت باشی. 
نمی گم چون من دوست ندارم، پس لزوماً غلطه! احتمالاً این طور نیست... اما هرکسی را بهر کاری ساخته اند. کسایی را برای گرفتن پول در مقابل فروختن بدنشون یا احساسشون، کسایی مثل من رو هم برای این که شخصیت غالبشون، حتی اون میسترس های پولی رو هم زیر پاشون ببینه"

الان این که بگید ماها که میسترس نداریم و این حرفها چیکار کنیم... حقیقتاً مشکل و مسئله من نیست. من مسئول حل مشکلات تمام دنیا نیستم. نمی خواهم هم که باشم. من فکر می کنم هرکسی باید حداکثر تلاش خودشو بکنه. این توصیه ایه که در جواب می دم، ولی بیشتر از این از من بر نمی آد. این رو بفهمید.

و در ضمن، می گم که خیلی طبیعیه خیلی ها مخالفم باشند. مثالش این لینک. می تونید بخونید و دید مخالف هم دستتون بیاد. خلاصه این که من Goddess هستم، اما God نیستم! :)) مخالف من هم هست و حتی ممکنه درست بگه D; 

آها! و یک چیز دیگه. فکر کنم تو پست های قبلی هم گفته ام. financial domination با بردگی پولی فرق های ظریفی داره که از دید من همه اش هم خیلی بد نیست. دقیقاً از همون نوع رابطه دونفره که خرج هاشون رو با هم شریک می شن، خیلی طبیعیه که من انتظار داشته باشم، خرجهای یک رابطه دونفره که دارم می سازم، شریکی پرداخت بشه. فقط نوعش همراه با دامینیشن خواهد بود... برای همه مواد و وسایل و خورد و خواب و سفرهای مشترک، من شخصاً نیمی از هزینه را از ساب می گیرم و از روی روحیه غالبم، اسمش را می ذارم "شارژ"! از دید من خیلی روشنه که جنس این شارژ با اون شارژ که به عنوان کارمزد یه میسترس پولی می گیره، فرق داره. این شارژ یه شراکته تا پرداخت... 
و مورد دوم: برای من که در این مملکت زندگی می کنم (منظورم اینه که توی ایران قابل اجرا نیست)، بعد دیگه ای ازdomination اینه که هیچ چیز مخفی ای از من نباید وجود داشته باشه. از جمله یوزر و پسورد! خب؟ این شامل یوزر و پسورد بانکی هم می شه!!! هر اربابی، این قانون را نداره، اما من دارم. این معنی اش این نیست که استفاده مالی می کنم، پس بردگی پولی نیست. درواقعا اگه بکنم، نهایتاً قانون پدرم را در می آره ((: اما معنی اش اینه که تمام فعالیت های مالی ساب هم عملاً زیر نظر من جریان داره... لذت بخشه :-)

پینوشت: دلم خورشت کرفس می خواد! عجب بساطی دارم ها... این دامینیشن توی خونم، جای استعداد آشپزی ام را ناجور گرفته. ساب ها هم که یکی از یکی داغون تر... و تو بلاد کفر مونده ام بی خورشت کرفس!!!

۱۳۸۹ آذر ۲۱, یکشنبه

موسیقی برای یک سادومازوخیست

چقدر تاحالا از علاقه های شخصی ام گفتم؟ فکر نکنم زیاد باشه... غیر از همون موارد روتین در بی دی اس ام... مثل شلاق و تحقیر زبانی...
حالا این یکیشه: دوست دارم بشینم روی مبل، پامو دراز کنم روی پسرک در نقش مبل زیرپایی، شیر سردی که ساب آورده را بخورم و به آهنگ شکنجه گر داریوش گوش بدم! نمی دونم این حس چقدر در بقیه مشترکه... اما من یکی بدون موسیقی دق می کنم! کلاً فانتزی های من بدون موسیقی جواب نمی ده... یک پلی لیست دارم که وقتی هرگونه فعالیت سادومازو دارم انجام می دم، یا حتی نه، وقتی فقط می خوام انرژی بگیرم، درحال پخشه... زیباست وقتی موسیقی توی هوا موج می زنه...
فکر کنم برعکس خیلی از کسایی که در بی دی اس ام فعالیت حرفه ای دارند (نمیگم همه، اما بخش قابل توجهی)، به متال و هارد راک علاقه ای ندارم... برعکس در بی دی اس ام، آرامشش رو خیلی دوست دارم! اگه بهش بشه گفت آرامش D ; D< در مورد موسیقی، به طور کلی به شعر ترانه خیلی زیاد توجه می کنم... (دیگه اون قدر تنظیم، ساخت موسیقی و حتی گاهی صدا برام مهم نیست!) و اصولاً احساس می کنم حرفیه که داره زده می شه و مخاطبش منم... نتیجه این که توی پلی لیستم این جور ترانه ها پیدا می شه و حقیقتاً گوش دادن بهشون شادم می کنه...
(مسلماً ترانه های خیلی خیلی بیشتری هستند که من فقط چندتاشو می گم. پیشنهاد خوبی دارین، اضافه کنید)

کی می گه زندون بده؟-کیوان
مجنون لیلی-مازیار فلاحی
شکار-علیرضا عصار
من بی دل-علیرضا عصار
هفت شنبه های بیمار-رضا یزدانی
اکس-محسن نامجو
بی خوابی-منصور
نیاز-فریدون فروغی
دیار-سعید محمدی
باید عشق رو کنترل کرد-سعید مدرس
شکنجه گر-داریوش
تصویر رویا-داریوش
به نام من-داریوش
وسط قلبم-شاهکار بینش پژوه
پیک سحری- اکبر زیگلری
لیلی-سینا حجازی

و از خارجی ها:
I will survive-Enrique
I reach for you-Marc Anthony
Cry Me a River-Justin Timberlake
Love Stoned (I Think She Knows)-Justin Timberlake
Show Me The Way-Marc Anthony
Tired of Being Sorry-Enrique
First Time-Lifehouse
Dance Me To The End Of Love-Leonard Cohen
Hanging by a Moment-Lifehouse
I'm Your Man-Leonard Cohen
I'm Yours-Jason Mraz
Sway-Michael Bublé

وحتی بی کلام:

Winter-Antonio Vivaldi

اصولاً احساس می کنم بعد مازوخیستی سعید محمدی از ایرانی ها و مارک آنتونی و انریکه و کوهن از اجنبی ها به طرز قابل توجهی قویه :-) دوست دارم...
و اینکه فکر کنم فقط توی یک چنین لیست سادومازوخیستی همه این آهنگ ها از انواع مختلف بتونن کنار هم قرار بگیرند! نه؟
D; لطفاً درک کنید که این ترانه ها که گفتم را اصلاً از دید زیبایی شناسانه مطرح نکردم. البته که از دید من قشنگ هم هستند! اما منظورم بیشتر بعد سادومازوخیستیشونه...

تو ضیح عکس: و رقص... باله دوئت... سوینگ، رومبا، سامبا... چقدر همه این رقص ها معرکه اند و درخیلی موارد حس سادومازو آدم را ارضا می کنند... خیلی واسه خودم ناراحتم که هرچقدر سعی کردم، در زمینه رقص های غربی پخی نشدم!!! لازمه تمام این رقص ها، اینه که دختر، کنترل رقص رو بده دست پسر و اشاره های اون را بخونه... اون وقت کی؟؟ مـــــن؟؟؟؟؟ باورم نمی شه که این همه سعی کردم و نشد آخرش که نشد P: واسه من و امثال من بهتره تو این یک زمینه وارد نشیم و همون بلی-دنس و رقص ایرانی رو بچسبم...


همچنان گرفتارم بدجور! اما دُز نوشتن خونم شدیداً کم شده بود... دیگه از موسیقی نوشتن که این حرف هارو نداره D;
هم م م م .... شیر سردی که دارم می خورم، بدجوری می چسبه D<